by Tina Johnson
خوب,می توانست از زمان اژدها,اما او دوست نداشتم و سلیقه انسان,او را خوب گاو فربه هر روز است.وی در طنز خود را لبخندمغرورانهزده.او خنده دار بود,و یا حد اقل که گمان می کرد.
گیسوان زرین توجه او را به خود گرفته بود, او را به یاد طلا بود.وی به اصرار انگشتان خود را از طریق آن را لمس و آن است.زمانی که او ازمیان موفق به قسمت اعظم خون خارج از آن,چه پرنور موی سرش را نقد در واقع شد.او به عنوان طلایی طبیعی است.ابروانش کمی تیرهتر باشد بیش از طلا و موهای دراز چشم سرخ می شدند به جای حدمیزند سیاه.او متوجه این جزئیات,همه ثعبانها, اینﻙه چگونه به گنجینه موقعیت دارد.آنها می توانستند یﻙ نقطه از الماس,درخشانید یهط.
او بعد از او برانگیخت و او نشسته بود روی لبه تخت او را تماشا میﻙردم.در حالی ﻙه او را از خواب,بهیجان نجرد ﻙاملا بیدار هنگامی که او,فقط موارد ﻙنجﻙاوی او را به جنبش به قدر کافی و مطمئن بود که هنوز هم زنده است.
بازوی او آمد و او پای خود را در برابر او و مچاله شده او آهارزده.او به دست داشتن تنها یﻙ انسان خود را به چیزﻙجها غیداء باگوه.
او نرم و او تصمیم گرفت.وی او خیره و متوجه او نیمه برهنه در بستر است.او را از سر گرفته شدند,گلی پتلون و تر بود,اما او را ترک گفتند و تی شرت تنﻙهها پوش است.او را تسلی بخش از پوشاندن,اما او آن را احساس او بازورجلوبردنی ممههای آمودگیی علیه و پای خود را متوجه شدم ﻙه باعث عﻙس العمل غیر معمولی بود.
او هیچ وقت به یﻙ انسان جلب شده اند.ثعبانها همسر برای زندگی,آنها معمولا در اطراف بطور تصادفی و ﻙثافت ﻙاری در برابر رفت طبیعت است.اگر او را از خود می پرسید که جاذبه بدی بود که او را امضا کند.
او هنوز هم این و هم تعمقى بکذارد واقعی بود و شب زنده داری خیره شدن به او است.
"من در کجا?او به عنوان خود را از او دور ززده برنشانده داریدام,و پتو به چانه اش است.افسونLنکاهى بود,سوگندملایم بااصراروادار او را دوباره به همه چیز خوب است.
گفت:شما در خانه ام.نمی دانم چه اتفاقی افتاده,ولی شما به من در مورد بررسی ﻙوتاه این اواخر, من شما را پاﻙ و به شما خواب رفت.من فقط در اینجا بار دیگر شما را چﻙ اگر من معذرت میخواهم.ازجاپرانده مردشﻙارچیی یگفت برپامانده بصرافت,و یﻙ ﻙمی فضا شاید بهترین راه او را دوباره به منظور او برساند.
او در او را برای سوسوزده, بعد شباهتداشته شلداده او ﻙمی است. "من با دوچرخهام"است.
((من فﻙر ﻙردم.آیا شما مویتان را در شیشه ای,و هیچ یک از زخمهای شما بسیار جدی و شما را باید از رنج مصادمتی.آیا شما را به چیزى بخورد و یا دوش"?
"چه"او را پرسید.
"اسم من مردشﻙارچیی.ارادتمند شما چه"وی سر خود را از پهلو ﻙج نهاده و نگاهش کرد,در فﻙر عجیب بود ﻙه چگونه این اصرار منتقل و در آنجا را بوسید.او را به احساس و غیراستادانه قدم دیگری را از او باز است.آخرین چیزی به او می خواست به وحشت ﻙاملا او را اگر او در حقیقت همسر خود است.ﻙه او می خواست یﻙ همسر شما ذهن,اما اگر او,خود او,فقط ادعا دارند در حالی ﻙه او در آنجا نشسته همه زخمی و هراس است.
((مهدار.کفتیدکه دست آورد و او را به دست و سر آن است. "اوه.ﻙه درد میﻙند".
گفت: "شما را خیلی خوب زخم روی سرتان است,اما این نیاز به اندازه ﻙافی عمیق بخیههای.مردشﻙارچیی. "شما بعضی از مواد غذایی و یا دوش"?
"هر دو?او نگاه امیدوارانه.
". مردشﻙارچیی اشاره به طرف اتاق که سنگین را دق الباب چوبی بسته شده بود. "دوش در آنجا از طریق روپاﻙهای شﻙنجید تنقح هستند به مالش,و در تحت ﻙندیشنری فروﻙشید,ﻙلچهی نواردادهی جدید باید زیر هم وجود دارد,مگر شما اگر از من مراقبت صابون.)).
"متشﻙرم"مهدار پاسخ داد.
هنگامی که او را از بستر خارج شویم,مردشﻙارچیی تحیافته احتمالا باید او را ترﻙ ﻙنند. "من به آشپزخانه رفت و به جا از شما در حالی ﻙه دوش شما صبحانه است.جامه ای وجود دارد در آنجا قلابمی در پشت دروازه را ﻙه باید در حالی که من شما را به ﻙشند لباسهای شما را شست و شو و یا آنها را به چیز دیگری را به پوشیدن".
وی او را در بستر نشسته بود و به عنوان ریاست او وز وز به آشپزخانه است.او نمی خواست ﻙه در حال حاضر فﻙر بر,چون یافتن یﻙ همسر و تجربه خود را به شدت تنشی خواهر داستان درست نیست.نگه او بدون توقف در میان باناله دبگراى میخایید آزاربخش همسر برای خود او,به او را از هر دو دقیقه جوردرآمدنی.تعجب می کرد اگر خواهر خود را برای مشوره خواند.
او به سردخانه و بعضی از بیرون تخم مرغ و بیکن و تصمیم خود را به صحبت ﻙردن خواهران احتمالا بدترین چیز می تواند در این وضعیت می شوند.آنچه که او واقعا لازم را برای این بود که راه را برای به بقهمیم گروانید او را آن قدر به شﻙل اگر او واقعا همسر و یا نه.
او قطعا به جلب شد.به تصویر او را برهنه در دوش او بود و بدنی فوری واکنش نشان داده است.بله,قطعا خود را فﻙر او همسر,اﻙنون او ﻙافی است ﻙه تصمیم بگیرند ﻙه چگونه قلب و مغز خود را در مورد وضعیت احساس است.انتخاب توانست به دور اژدهایانی زنی اگر آنها ﻙاملا منافات داشت,اما زمانیﻙه شما به چند صد سال به تنهایی,علاوه بر یﻙ خواهر و ﻙنترولﻙردن ازاردادنی مادر است,گاهی به بهترین راه های دیگر وقتی یﻙ همسر شما در پرداخت شود.
وی در حالی که وی.پزانیده وز
رسونیم
مهدار در خانه تﻙانی,از دوش خاﻙ و خون خشﻙ شده است.او متوجه بود ﻙه چگونه او زخمی که در اینجا دیروز,اما واماندگیی ازهواگرفته بودند.او بود ﻙه فﻙر نمیﻙنم,اما سر او شوﻙ دهنده قطعا الان درد,حتی اگر آن را احساس نﻙرده بود دیروز است.او باید در ر حث لا خالص ﻙردن است.
خانه خود را شبیه به یک قلعه به داخل دستشویی را نیز,سنگ بر دیوارهای بلند و تیرهای چوبی,آینه های بزرگ و جحر تغارچوبیی قادم پله ها را با آن را به اندازه ﻙافی بزرگ بود و بر
ای دو نفر است.دوش به دوش در راه بود که از سنگ, دو سر بر دوش جداگانه برای ﻙنترل دهانﻙهای افشانﻙها نهایاتی مخالف را به دوش سنﻙ,صندلی وسط آن به نظر او را بکشد,بر ولی او را دید,با هم نیاز به یک قلعه در منطقه خاورمیانه از ناﻙجا آباد است.
او تمام بالا و مضمضه صابون زدن است.پس از او,او خود را باحوله خشﻙ دفع آب خشﻙ و لباس حمام را پیدا و آن را ذکر کرد.نگاهى به خود را در آیینه و احساس کرد که لباس حمام هم واقعا زیادی حمایت اگر مرد ﻙسرداشته اشقالثبرود آسیب به او است.او در مورد او چیزی غیر از او,و ظاهرا او را در یﻙ بستر و تمیز خود و ببراند اثرخراشهای.
مهدار بوﻙشیده ترانست راجربیکن و آشپزی و تمام این راه,بفهمپم چشمانثى برای یﻙ دقیقه و چگونه او گرسنه صورت است.او از دیروز نخوردهام ناهارخورد,و او را در دهان شروع به آب است.
او در مورد همه چیز را از یاد برد برای یﻙ دقیقه و فﻙر خود را به مواد غذایی است.او به طبقه پایین ریاستداشته آشپزﻙانهی.
هنگامی که بوى اشقالثبرود راجربیکن وقتىکه قویتراند گامزده,او از طریق دو لنگه اجازه ورود به حرفه ای,به دنبال آن گاه آشپزخانه تقریبا بزرگتر از او تمام جدیدیش.
"عجب"مهدار گفت.حتی او را به پدرم پمسسلواسا تجلأ این توهم شده است.او بزرگ شده بودند و آن قدر بزرگ برای پذیرایی,اما او چگونه در آشپزخانه علاقه توجه بود,او شده بودند در مورد سودمندی بود.او همچنین بیشتر از پزانیدنی خوارباررساندن.
"بوی خوبی". مهدار او را به نقل از راه راست را به آشپزخانه در نزدیکی او در آنجا جمع سرخ ﻙردن بقیه بیکن است.او با یﻙ بشقاب دستمال ﻙاغذی در جواب این است ﻙه او در مورد این قطعات ﻙردن روغن را جمع آوری کرد.
"من امیدوارم ﻙه شما آن را دوست"ترد او است. "برشت در تنور,باید هر گونه دوم اگر دوست دارید آن را از او با اشاره به" ساعوری چند متر دور انداخته و او را دست به دستmitt.
"آها,مطمئن هستم,من می توانم"مهدار لیزخوده و او را به او دست خود را داخلmitten.معمولا استفاده از او فقط نان برشته ﻙن,چنین به نظر می رسید که در این یﻙ ﻙمی برای صبحانه,اما بعد از او نه پخت و پز,او تصمیم گرفت تا فقط لبخند باسراشاره و است.او به عنوان او را متوجه پان با تﻙه نان این جزیره در خاورمیانه وجود دارد ﻙه اصلا به نظر می رسد و یا در جایی تندپز نوشندهی بسلامتی ﻙسی در آشپزخانه است.اگر یک,مخفی شده اند.
نثست مدفوعت را در جزیره و تماشا و آشپزی را بیکن است.او از پان را به نشست را و بیکن را به پایین در جلوی او,و بیرون از تخم مرغ او روﻙش فلزی چپ در تنور گرم بود ﻙه در زیر اجاق آشپزی و او است.
"به عبارت از استاددرﻙارخود ساعوری.مهدار"یﻙی از او سن پطرز بورگ سبقتگرفته تفسیرنوشته و بعضی از چاپلوسی از سرد خانه و جم است.
"من معمولا پخت نیست,اما برای هر کس خودم,وقتی ﻙه خواهر به دیدن من تحویل"مردشﻙارچیی آشزخانه یگفت تجاوزانه,در حالی که یک قطعه از بیکن را به دهان است.
"خواهر چند خواهر شما"بخارمانند او پرسید آیا در حالی که او یک تکه نان برشته چاپلوسی و یﻙ ﻙمی به آن است.
"من پنج خواهر.همه آنها متاهل هستند, اما اغلب آنها چندین ﻙودﻙ است.من به بچه از خانواده به او می گفت"در حالی که بر تردهء ستراوبری چپاندیم روی یﻙ تﻙه نان شده است.
پآیده مهدار او را برخی از تخم مرغ در صدر شلوغ چاپلوسانه فروتنی و خود است.این ایده,تخم مرغ و شلوغ تخلیطها نمى صدا هم خیلی خوب است,اما او آن را خوردند و بنظر نمیرسد ﻙه به شناخت او را به تماشای بود.
"پس چه اتفاقی افتاده است?به او می گفت بعد از وقوع تمام بیشتر بیکن و تخم مرغ است.او متوجه شده بود ﻙه فقط بخارمانند خوردن نان پس او بیشتر آن را برای او است.
"من رانندگی در جاده,که آن هم خیلی ترسناﻙ پرتگاه,و آهو از راه و خود را به من برای جلوگیری آن را پنهان منحرف شده و بیرون رفتن از خانه خراب شده و سرم پیما در طرف دیگر"مهدار نززده.ابﻙاری فلزی را از او دور او را بعد از خوردن غذا و برشت,سه قطعه و چند قطعه از بیکن است.
"من تصور میﻙنم ﻙه ماشین شما را شروع خواهد کرد"مردشﻙارچیی یگفت?در حالی که او را برداشت شروع شد و یلیما آبﻙشیها ﻙثیف آنها را غرق در.
"من مطمین سرجمع است.من هیچ سلولی به استقبال ابتهالی,و من سعی ﻙردم سه گانه خواندن یک بار از خانه شما را پیدا کردم,اما آنها اصلا به من کمک کند.من حدس میزنم بحساب من وقتی ﻙه پدرم فوت بپایان رسیده و تمام امور مالی خود را به نوعی.من به حرف میزنیم قدم پیشین من مادر را برای تﻙمیل یﻙ وام به مدرسه,پدرم هرگز خود را عوض هنگامی که طلاق خواهد ﻙرد.من در راه من او را ملاقات را به صحبت ﻙردن با او در مورد اوضاع وقتی همه چیز غلط"بخارمانند او گفته است و حسرت سر,و قرار دادن دست و کوشید تا نفس برای یﻙ لحظه است.فقط احساس سراسرپوشاندن.
"من می توانم این موتر به خانه ام جرشونده,و نگاهی به آن را برای شما.مردشﻙارچیی یگفت خشﻙانداخته اطعمهی را به او پس از شستن و دفع آنها را دور است.
"شما این ﻙار را در مجموع مهدار ﻙورﻙوری عریبه?چا در.
"معمولا,ولی شما او را در گرو پیاده شده اید و در قلعه من,چه نوع آقا من نمی شود."ابروزده مردشﻙارچیی به او رو به او است. "اجازه دهید چند تلفن است.من اگر بتوانم آنها را به برخی از لباس های بهتر و ما می توانیم این نوع از شما بود,ﻙثافت ﻙاری قدم منتظر شما,مادر شما باید به او تلفن او را اجازه شما خوب هستند?
گفت:نه,من نمی دانستم.میخواستم با او را در فرد,بر تلفن,من فﻙر نمیﻙنم ازﻙاردر خراهد رشبد من,ولی او خیلی سخت تر هم نه"گفتن من,اگر من در جلوی او ایستاده بود.من فقط نیاز به قرض, من می توانم آن را از سر باز من مﻙتب فارغ التحصیل"او گفت و مهدار برپامانده ستونمی,احساس درد و رنج,او را حتما او را ریز ریز گلو درد امروز است.
"پس هیچ یﻙ از دست کسی که همه شما را بیر�
�ن"در اینجا مردشﻙارچیی او را جویا شود.
مهدار حس از احساس و راه آن را پایین ززده,رفتل نیﻙوسیر,اما هیچ چیز و به او مفید با این وصف او ﻙاملا مطمئن نبود به او اعتراف می ﻙنند ﻙه هیچ ﻙس,اگر او از دست ناپدید شده است.
"برای چند روز حد اقل,آنها می دانستند ﻙه من,تحت ریاست این راه است,ﻙه اگر از دست من پشتیبانی نشان دهد در مدرسه"مهدار او گفته است به جای است.
"آیا نیاز به هر ﻙس بعد از تماس"مردشﻙارچیی پرسید آیا به عنوان او را ترک گوید.
"امروز,من قدر این ﻙمﻙ ﻙند.مهدار"او گفت,احساس ﻙمی عصبی با او تنها شدن است.او هیچ وقت به تنهایی با هر مردی شده است پیش از او جز پدرم بود.
رسونیم
هانتر نش ﻙوله پشتی اش و از طریق نقد خود را به او لباس با او,گرچه انبوسیده نجرد را به لباس او را در پشت عملی باشد.وی بیرونsundressﻙوچﻙ است.او سه و یﻙ لباس آفتاب پیراهن های در بسته بندی او را باز,باید به او سر در گمی شده اند,وی تصور او در اطراف او پس از حادثه بیراهیی نویدهایش ن چه بود ﻙه او درد و تلاش برای ﻙمﻙ ﻙند.
مردشﻙارچیی بااصراروادار نیﻙداشت را احساس کرد که او را,حتی از خود است.وی در حال حاضر در اطراف سرگردان خواهد شد,بدون نظارت تا او مطمئن بود او بیشتر نیست بیش از این آسیب در سطح است.او هیچ علایم خونریزی داخلی بو,بلکه منظورم این است ﻙه,او حواس خود مورد استفاده برای حد اقل یﻙ صد سال و از عمل است.از خود می پرسید ﻙه چه خواهد بود بوسید.او یﻙ دهان ﻙوچﻙ و او می خواست ﻙه او را ملاقات خنده افتاد.او همیشه آن قدر جدی است و اگر ﻙسی پرسید که قبلا به صورت یک لبخند او را ببینم,او را خوشحال است.