by Tina Johnson
من:خوب,و گاهی باﻙلیدخاموش آزماد خوب و گاهی آنها نتایج فاجعه بار است.من اعتراف می ﻙنند ﻙه احتمالا باید به تجربه ﻙردن را در من دوسید آشزخانه خود"او با خنده بخارمانند,متغیر است.
"متشﻙرم ﻙه همه شما را ﻙمﻙ ﻙند.من میدانم ﻙه شما را می خواست,و من عروسی بزرگتر از آن تقدیر قادر شدند تا به شما اجازه بدهید من در مراسم عروسی من می خواستم بدون احساسات سخت است.تعداد زیادی از مادر در قوانین یﻙ ﻙمی بیشتر غول آسا از آن است. " او گفت مه آلود,به این امید ﻙه این درست است.
"خوب,من از هم اﻙنون ثعبانی.به عنوان مادر در قوانین,ﻙه این رفت و در آنجا در مقیاس اعجوبهی.اما من می فهمم چه است.متشﻙرم.من میخواهم که پسرش خوشحال هستم.شما او را خوشحال هستم,یعنی سعادت شما مهم است به من هم هست.امید دارم ﻙه شما می دانید که".سرزى یگفت عزیزکرد5و او را بر دوش. "آیا آماده ازدواج پسر من?
"ﻙاملا. من فقط به دنبال یافتن ﻙفش ها"بخارمانند خرمساری به نظر می رسید,گفت.
"اوه,خدای من. من می دانستم ﻙه من فراموش ﻙردم.سرزى گفت ﻙه به دنبال گوسفندوار.
"آیا شما هم بوت"مهدار دچارهراس سخت پرسید آیا تردادن بر چهره و بعد از آن شروع به تکان. "خوب است.یاورده, pinchy ﻙفش ها هم ﻙار من است.من پا برهنه است.و این در دشتی پر از علف سبز و گل زیبا بود.من خوب خواهد شد.
"توانایی سازگاری با شرایط خیلی جالب است ﻙه غبار آلود است.هانتر همیشه در راه او,من فﻙر می ﻙنم شما خوب خواهد بود برای او را مشایعت مهدار را به موتر اجارهداده خراهد رشبد,مددرسانده موترمسافر او را به این سمت سوق به پیشواز او شکارچی و مراسم عروسی را نشان دهد در راه است.
"من زیرباررفت من ﻙمی عصبی بودن زن است. به اژدها نه ﻙمتر است. من فقط یﻙ انسان است.من هرگز نمیتوانم,و بچه های ما انتقال میتواند ثعبانها بخارمانند?فﻙر خواست مردشﻙارچیی.
گفت:بله,بچه ها را به احتمال زیاد گردانهای آن خواهد شد.این یﻙ ژن غالب است.یا باید آن را به شما و یا شما است.این طور نیست ﻙه دیگر از آن جایی ﻙه نژادها نیمی به انسان است.شما نمیتوانید به نیمی از ثعبانی.شما یا اژدها و یا اژدها"او او لبخند زد و خیساند گولاییها فروشدنی ﻙوه و دره را به یﻙ ﻙمی مدادتراشی بخارمانند راحت بود و از.
"پس ما بچه ها فرصت ممﻙن است ﻙه شما فقط انسان"مهدار پرسید آیا,تلاش برای اغفال زن خود را از دیوانگی است,رانندگی است.او به ﻙندنی انکشتان طرف در ماشین دار آویختن به جان است.
"بعید نیست,اما من تصور امﻙان پذیر است.ما می بینیم ﻙه هر چند وقت است,ولی خیلی نادر است.))او از و سرانجام وارد منطقه مسطح و دره,بخارمانند ارمانید اعکارلت ﻙردن است.او تمام به میدان ﻙوبیدنی مهدار مردشﻙارچیی شدند و در آنجا به ازدواج با خط و متوقف از ماشین هایی ﻙه قبلا در آنجا است.
این یﻙ اجتماع ﻙوچﻙ,و در وسط میدان است.هانتر قبلا در آنجا,همراه با همه چیز دیگری انتظار مهدار.او هنگامی که همه چشم ناراحت ﻙننده احساس رو به رو و او را از مادر او را یاری شﻙارچی را از ماشین بیرون است.
"شما خوب می شود.بروید و با او ازدواج پسر من,او را خوشحال هستم."کارولینه بخارمانند بغل سریع و ازمیان تﻙه تﻙه ای ﻙوچﻙ را از چشمان او را به عنوان بخارمانند سرتﻙانداده!
مهدار ازﻙاردر مردشﻙارچیی به راه رفتن,و گلها در دست او را وقتی که فﻙرنﻙردنی اتفاق افتاده است.
یﻙ مرد به مردشﻙارچیی گامزده بازورجلوبرده و او را.این کشیش باز جست از راه را به عنوان دو مرد,به بحث شروع شد.بخارمانند آفندید تاولمیزنم را تماشا ﻙند در حرکت و فقط وانگریستیم.او در چه بود آشفته بود ادامه دارد.تسعیریافتنی براندازهای مردشﻙارچیی مادرم را با او به او امید نگاه او را به او توضیح بدهم ﻙه چه بود,ادامه دارد.
گفت:پسر عموی مردشﻙارچیی.از من نگران است. بنظر میرسد ﻙه ما در جنگ اژدها حماسی و مى خواهد او را به تلاش برای شما در دست شﻙارچی ازدواج است. لادهی" او,وارداوردیم. ((مردشﻙارچیی ﻙه چهره اش را به لگدﻙوبی آمریکایى است.
"آیا انسانها در مراسم عروسی"بخارمانند فسفس?مهمانان,نگران است.
((شبانیی,ولی او به اژدها عروسی شده است,قبل از او دیده ایم این اتفاق افتاد در گذشته بوده است.اگر هیچ انسانهای دیگر در اینجا,در مورد اژدها و دهن خویش را نگه خواهد داشت,یا و یا اعضای خانواده اش است.پیکارند ﻙه خوب خواهد شد.مردشﻙارچیی تغئیرمﻙان نخراهم اگر خطر را به ﻙس دیگری پیدا کردن است.علاوه بر آن,تلفن های همراه و دوربین فیلمبرداری اجازه داده نمى شود.مهمانانfriskedرسیدند.ممﻙن است لشى حفاظیی,ﻙمی بیش از اما ما مطمئن نیست اگر در اینجا چهره خود را نشان دهد و یا نه و نمی خواست ﻙه این خطر را به حتی هنوز هم است.بسیار آسان است کافی یﻙ شاهد محاسبه , یﻙ ویدیو از طریق دهان کاملا متفاوت است,بود.
"شما اطمینان است که انسانها برقاب ثعبانهای اطلاع یا بعد از آن,مهدار?پرسید دیدن این دو با یکدیگر و پشت تنه و همدیگر را فریاد او احساس ﻙردن و دور از راه دور این گونه رفتار ﻙودﻙانه است. "چرا او را به مراسم عروسی مرا تباه شود?من مى دانستم که باید".
"طی خواهد شد خیلی سریع,زمانیﻙه آنها انتقال عریان و مبارزه خواهد شد.مردشﻙارچیی را سریع او قوت قلب داد و مادرم رضاى او بر دوش. "فقط باز بماند و به آنان اجازه این را تمام".
"این"گفت:مه آلود ﻙند و طوفان از مزرعه تا اینکه این دو نفر رسیده است. "دق حالا این موضوع است.شما,در کشیش رفت تا ما بتوانیم"ازدواج کرد.
مردشﻙارچیی نکاهش,شفةی راعف بود و او را چشم خود را برای شروع شد ﻙبود پسر عموی خود به ﻙجا مشتزده بود.پسر عمویش در بهتر نبود.
"و شما,شما میتوانید",گفت:مهدار.وانگریستنی مردشﻙارچیی پسر عموی در.وقتی ﻙه پسر عموی او را در واﻙنش باتمسخربیان بدون فﻙر می ﻙنند.او ضربه او را با خود گل بود. "است ﻙه آمدن به
عروسی من ناطلبیده".
کتکش,او بار دیگر به او زد نفسم بند است. "و این ﻙار را در مقابل قشنگ مردشﻙارچیی اطاحهی ما را پس از مراسم عروسی و تصاویر و این برای من مرا تباه ﻙردن گلها,زیرا شما دو نفر لادههای"چنین
وی او را به هر صورت محﻙمزده در حقیقت را با گل های او را تا آن مرد تﻙمیل ﻙردن دست بالا را در خود ﻙردن جلوی چهره اش,با حالت چهره اش یﻙهمی.
حتی اگر شما می برد و آن را به شما,من با شما ازدواج اگر شما آخرین انسان روی زمین است.شما باید به جهنم رشد بالا و همسر خود را پیدا به جای اطاحهی و مراسم عروسی,از دیگر مردم است.شما می توانید یا صندلی بنشینید آرام و بسته شده,یا می توانید.اگر انتخاب شما ماند,بهترین بسیار عالی ترین شما در رفتار,یا شما تاسف است.من"خشمگینساخته بخارمانند است?به او اشاره کرد و اکنون او را شﻙسته و گل در کjcمردشﻙارچیی,پسرخالهی چکمة تا پای ایستاد و با او است.چشم او را با خشم و منقبض شده او در واقع فقط مایل به حفظ زدن بر سر او را با گل های او است.
گفت:بله,متوجهام متوجهام متوجهام قورتداده."و تﻙمیل است.
مردشﻙارچیی ﻙفیدی خندهاور بیرون,و سپس در آغوش بخارمانند نتیجهگرفته دراغوشگرفته و او است. "من واقعا نمی خواستم در مقابل همه انتقال است.تشﻙر از شما برای من".تنجیه
"یﻙ عادت به آن را به او گفت و سپس نرم دید و خیره شده بود او را متورم و چشم خود را بسته شده بود. "شما,باید بی بضاعت من ضرب با او را بیش از پیش گل?
گفت:نه,من فﻙر میﻙنم ﻙه شما او را خیلی موثر اثرزخمداشته من فﻙر نمی ﻙنم ﻙه او در حال یک عروس راست در مراسم عروسی را قبل از شروع به مردشﻙارچیی.سرارکه گامزده و خنده را به شعرروستآی مهدار. "آیا شما حاضر به ازدواج"?
-بله,اما من هنوز به پسر عموی شما"خفید منگیده او را به عنوان او حاضر به آب و گل او را در دست داشتند,در مقابل او گلدستهی,فغط شکسته و آنها را جدا, او آنها را به سینه اش برگزار شد.
نادیده گرفتن ژﻙد رستکار کوچک را از او و درهم شﻙستن این دو اژدها,متمرﻙز بر او مرشد,از نگاه سخت قبل از او را به آغاز سفارش این مراسم است.
((دسترر نودره,ما امروز در اینجا جمع شده اند...".این کشیش شروع شد.جمعیت مستقر بود,و به زودی مردشﻙارچیی پسرعمویادخترعموی fogottenشدند و است.حد اقل بکذارد تغییرمسیردادنی از آنها مانع در مقابل هر کسی که ممکن بود. freaked Freakedبایشى زخیها بیرون وقتی او در فﻙر آن است.او نمی خواست ﻙه اژدها جنگ بر سر او, یﻙی از اژدها برای او ﻙافی بود.
او متمرﻙز بر ازدواج مرد را به خاطر او بود.امروزه,این بود که در مورد آنها است.او میخواست اطلاع مردشﻙارچیی او او را دوست می داشت,از طرف خود را خواهد کرد,و حتی اگر او همیشه خود را با نظرات موافق و یا راه خود را از انجام ﻙارهایی ﻙه او حمایت کند. بایشى دوسید بالا و پشت خود را برای او است. حتی اگر این معنی در خانواده اش خود را فریاد هنگامی که نیاز به آنها را خواست تا خود را از پس و غریب است.
"آیا شما,مهدار مردشﻙارچیی, را حرام گوشت"شوهر عروسی شبانیی سرانجام به بخش بکذارد انتظار شده است.او به مدت چند پرگویء دقیقه دیگر و تﻙرار او بود به همه کلمات,و می گویند: "من"را برای او را به این سوال مشابه مردشﻙارچیی
در نهایت,اعلام کرد که عروس خود یافهء مردشﻙارچیی.به پایین نگاه ﻙردن,لبخندزده مردشﻙارچیی بخارمانند,با بزرگ ورزشی مسخره برگزار مى پوزخندزد تقریبا فراموش درام در مورد رهبری خود به مراسم عروسی بود.
وی او را بوسید و او اصلا متوجه ساخت.وقتی ﻙه دهانش را در برابر پنچرهای فشارپایین,هیچ چیز دیگری وجود داشت,اما آن دو نفر از آنها است.او در آن زمان گل ویران رها از دست او را پوشانیده و آغوش خود را به دور گردن,وفاداربودنی.او میخواست ترک و رفت و با او حالا است.او نمی خواست ﻙه مخلوط ,اجتماعی و یا خواست که تنها با مردشﻙارچیی.همه به او در این تاؤیهها بقراول او بود.
بکذارد ﻙارنمودن,با مرگ پدر,مدرسه,تمام amd باز بیطاری خود به ﻙلینیﻙ است.مردشﻙارچیی ﻙرواتش یﻙتﻙه بود که او را ﻙامل زندگی است.او می دانست ﻙه همیشه همه ﻙار را آسان خواهد شد.ﻙه باید یاد بگیرید و ﻙار به عنوان ارتباط در چند سال گذشته تیم ولی او فقط مى دانست که این حق برای انسان است. ثعبانی,انسان,یا هر چیز دیگر را به دهان او لبخند از فکر خود را شکل اژدهایی باعث شد ﻙه به عقب بﻙشید و شﻙارچی نگاهی به او است.
گفت:چه فﻙر آهشه?و به او را بروى کونهء همهءلبام.
شما,یﻙ اژدها,مرد است,ما...من فقط داده اند.من احساس گاهی اندک است,این را نیز به خوبی ثابت می شد.بعد یادم میآید ﻙه مادرتان منفجرﻙردنی آشزخانه شما,و شما را تلاش برای آغاز یﻙ پسر عموی جنگ و مبارزه در مراسم عروسی ما است و من به عقب حقیقت است."بخارمانند به او است.
"چطور در مورد وعده می دهم ﻙه اگر خانواده داشته باشند,آنها سودگیهای تصادفابرخورد خانه ما در با مادرم زیر لب به او و سپس او را بر پیشانی او را بوسید و دست او را ربوده و به سوی از میهمانان.بسیاری از سفلیدن,و حتی دست زدن و دو فریاد زده بودند که صدای ها سوت مهدار استحیاءی ﻙمی است.هانتر تکیه شانه و احساس هیچ چیز نمی توانست او را تباه سعادت و نیکبختی است.
آنها به منظور خواهد شد.
"مامان,شما گفتید ﻙه شما بعد از عروسی بود.مردشﻙارچیی,گفت:"?شهاقی در ناﻙامی است.او این بود که شب عروسی,و مادر او را یاری ﻙرده بودند همه و همه چیز را به خانه بدست توجه کرد.مگر حالا او در زندگی اش ایستاده بود,مردشﻙارچیی روادانستن اتاق را به بستر زن جدید است.
"من می دانم,اما من فقط میخواستم یﻙ شانس بذارى شما دو نفر را شخصا قبل از او گفت:"و خم شده را بغل مردشﻙارچیی.مهدار بفهمپم,قبل از قبل در انتظار او بود.گفت: "من نیز خواستم به شما اطلاع او باردار شده است.من می توانم آن را در بو".
مردشﻙارچیی شجودی و خود را در هول مادر
م بود.گفت:نه,نمی توانم روی می دهد که روزه مى توان?".
"ظاهرا. Congrats,گلرله" خندید و مادرم او را در یک بوسه وجنه چنگزد ﻙیسها او پیش از این در خراهد رشبدois. "من و یا مردشﻙارچیی نخراهم"ترﻙ ﻙنند.
گفت: "خیلی خوب,من گفت,چه ﻙمﻙ به تصرف خود و دو تای دیگر کیسه و آنها را به خوردن اتومبیل او است.روار مهدار بگویید اگر مادران خود را ,نه بود,ظنههای مطمئنمی برقاب به او ایمان آوردند او است.
"دوست دارم,من امیدوارم مردشﻙارچیی او تو را از ﻙند خوشحال هستم.همچنین,بچه ها خریده ام شما بعضی از آزمایش های حاملگی است.آنها را در روﻙ را در دستشویی مهمان است.این یﻙ بار سه,پس شما میتوانید بیش از یک اگر سؤال دادن سریع بغل فرزندش,او را در آن هنگام به او لبخند زد به داخل موتر,لیزخورده مهیا شدن را ترک گوید. "من به شما از دست است.به من بگویید که چگونه همه چیز و یا ملاقات خواهند آمد.)).
نوید:من, من می خواهم به شما اطلاع چه"مردشﻙارچیی لندلند.پآین او را دق الباب ببوسیش موجزده و است.او هنوز هم احساس او را مادر خود را هول وهم او حامله بود و مه آلود بود و تلاش برای بقهمیم بخارمانند بگویید اگر حالا,یا منتظر بمانیم تا صبح است.