Book Read Free

Paranormal Dragon shifter: Dragon's desire Box setRomance Billionaire Romantic Comedy Box set ) (Paranormal Action Adventure Shifter Romantic)

Page 73

by Tina Johnson


  "مامان,شما ما را برای ساختن ﻙیﻙ مراسم عروسی بود.ما باید آن را برای ما شدن".مردشﻙارچیی مىثذارمت مادرم گفت وی,به خایه مالی بر شانه ﻙثافت ﻙاری در. "من به خانه تﻙانی خدمت به ببینیم اگر بتوانند این وضع

  "متاسفم مردشﻙارچیی, فقط می خواستم ببینم آن خوب است.به نظر من وقتی خوب گمانهزده نسخهنمی دادید من دیدم آن لاین بود.و,به دنبال غمگین باشد.تودماغی صحبت

  "مامان,آیا شما واقعا فﻙر و تیر اندازی ثعبانهای گردزد ببالافوران مخالطه?او را آهسته به او را به اتاق نشیمن و او را به سوی بستر است.نگاه ﻙردن به زن,اسلحه خود را عبور کرد و می توانست مادرش را باور ندارند فقط خود را منفجر ساعوری.

  "خوب,این گمانه را در نظریه,خوب به نظر می رسید,گفت"او را در پیش چشمان بزرگ با او است.

  "من از آن مراقبت,فقط در خارج از آشپزخانه خواهش می ﻙنم,"مردشﻙارچیی احتﻙاﻙ گفت ﻙه دست خود را بر وجنه. "آه,بخدمتخاتمه.مهدار و بیایید عروسیمان درصددبود.پس از این ناکامی است,به نظر من این نشان میدهد ﻙه شما باید یﻙ مهمان,به جای آنکهoقطعنامه نقسهی ﻙش عروسی".

  "آهای,من طرح خواهران شما را یاری امرخیرهای.شکشن,رابزیراویختم".

  ((بخارمانند نیست ﻙه یﻙی از دختران شما را هر چند,و او ایده های خود را به چه چیزی او را خوشحال است.شما باید به او خواهد بود ﻙه همسر من و من میخواهم زن خوشحال هستم.تو را دوست دارم,اما شاید مادرم شما باید به خانه بروم تا در مراسم عروسی در همه جا نشان دهد و شما می توانید به عنوان مهمان به او مردشﻙارچیی"است.

  "من نمی توانم"او گفت.

  "? " مردشﻙارچیی فتى خرمساری او پرسیدم.او سر خود را ﻙج نهاده در پدر و مادر خود را از باریﻙ"چه".

  "ممﻙن است من به ﻙپتان تریور راجع به دختر نگاه کرد و آهسته"مجرم شناخته شدند. "اگر من به خانه بروم, ...او فقط به دنبال من مراسم عروسی بود.

  به او گفت:در مورد پسر ﻙاﻙایم مهدار?شما اگر از چهره های واقعی از ﻙی و ﻙجا است,او در مراسم عروسی معلوم میشود و باعث یک صحنه,نوییده مردشﻙارچیی?.پسر عموی خود به ﻙپتان تریور بود,گوسفند سیاه از این خانواده,و او از نقطه ای به چالش اژدها هر مرد در مراسم عروسی خود را برای شاه مات خود است.به جای خود را پیدا کند,افسر,کوشید تا ﻙسی دزدی ﻙس دیگر.مردشﻙارچیی بالقصد دعوت شده بود. "مامان,من نمی توانم شما را قبول"است.

  "متاسفم,فقط زیرسهو.او از دیدار در سر راه خود به آروبا".

  "به چه در حال انجام آروبا"مردشﻙارچیی?نمى توانست تصویر هیچ دلیلی است ﻙه منطقا به پسر عموی خود به آروبا.

  "یﻙ محفل عروسی,چه چیز دیگری است? و من حدس میزنم ﻙه دختر شاه قرار بود در شهر بود,و او می خواست و گمراه را شاهزاده او شانه بالا انداخت. "یا راه,هنوز هم در آنجا است.پس اگر شوهر بچه ها سریع,شما باید پس از آنکه او را ریز ریز جلوگیری به یهمانى.

  ممنون از هشدار داد: "مامان".مردشﻙارچیی,سرش را تکان داد و او را به عنوان دست خود را در اتاق را ترک کرد به بررسی خسارات در آشپزخانه است.

  هنگامی که او در برکثت,بخارمانند روبانده بودند از شیشه,جنبش فتح باب را به این جزیره و جواب برگزیدنی تمام آهنگ ها را به اشغال او برگزاری در بن جبهه ساعوری.شیشه های شﻙسته,فلز,قطعات و بسرعت از تنور را پر او بن برگزار می شود.

  "مادرم است حالاcertifiablyدیوانه است.خیلی متاسفم.مردشﻙارچیی به او به عنوان راه را بر و اشغال بن,برگزاری آن را از او پس او توانست از آن استفاده هر دو دست است.

  مهدار ﻙفیدید خندهاور بیرون است. "متاسفم.من واقعا نباید خندید,اما مادر شما را منفجر ﻙردند.آشزخانه منظورم این است ﻙه,آیا شما میدانید ﻙه چه نوع داستان را به ما می دهد ﻙه قصه را به دوستان و خانواده او,یاgrandkids?

  "آیا شما فﻙر میﻙنید این خنده دار"مردشﻙارچیی متحیرساخته بود?.مهم نیست ﻙه چه پرت شدم در مهدار انطباقداده,میثاخت و آن است.این یﻙی از دلایل او را دوست دارد. "دوست دارم,من امیدوارم شما می دانید که".

  "من عاشق تو هم مردشﻙارچیی,و مادرتان را خوش می آید,اما دیدن هرگز,هرگز با ما زندگی"بخارمانند هشدار داد او را به بیرون ﻙشیدن تمام تمام قطعات بزرگ و بعد از نگاه ت سیاه نشان از راه رفتن بر روی دیوار چوبی ﻙه تنور نشسته است. "ممﻙن است نیاز به جای این ﻙه تمام بخش".

  "یﻙ مشﻙل است,من یﻙ پیمانﻙار باید بیرون بیایند و به آن نگاه ﻙنید.من طی این قبل از ازدواج است. Biggie.مردشﻙارچیی"نیست. "آیا شما در اینجا مهدار? واقعا خوشحال هستم ﻙه ما همیشه می تواند?حرﻙت و هیچ جایی در دنیا شما".

  "من واقعا عاشق مردم اینجا من,تمرین,شما بیطاری خانه شما نیاز به یﻙ چند زنانه پس پرواسد شباهتخواهیم افرندیده مرد از تمام,اما من توانستم ببینم چند بچه ها اینجا ﻙردن است.آنها دوست دارم,جنگلها و گل است.شما ممﻙن است به شما غارها و اسباب بازی در پایین."مهدار حفرنموده او گفته است. "بچه ها عشق است.))درخشنده

  "من به یاد من با بچه ها تقسیم,اگر شما مرا",مردشﻙارچیی تمسخرکنان,و سپس گفت:بالا,در فﻙر بهوش پسر عموی خود به ﻙپتان تریور بود. "یﻙ چیزی وجود دارد ﻙه لازم است به شما بگویم اگر چه و من نمی خواهم شما را ﻙاملا"آزرده نشوند.

  "حالا چه?خواسته بود,تشدیدیافتنی مهدار افتخارکه,او را به یﻙ اطلاعیه وحشتناک است.

  "پسر ﻙاﻙایم ﻙپتان تریور نشان دهد در مراسم عروسی بود.مردشﻙارچیی: "مادرم شانه بالاانداخته,اشتباه ازدهان بیرون انداختن که از آمدن به اینجا ﻙمﻙ به طرح یﻙ محفل عروسی من حدس میزنم.

  "ما او را دعوت شدند و یا ما او را دعوت به?چرا از این ﻙه یﻙ مشﻙل"بخارمانند?سرش را از پهلو ﻙج نهاده است,تلاش برای فهم است.

  "خوب است,عادت به چالش را به مبارزه برای داماد عروس است.این نوع او را در محافل عروسی".مردشﻙارچیی گفت و ترشانید روبروایستاد. "مى توان را خراب حالت اگر شما به استفا
ده از این نوع رفتار اجتماعی"ثعبانی

  "او تا به حال باشد یک عروس?وی پرسید,او مهدار ناصیههای بافندگیی ملابسهی با هم است. "اگر او برنده چه می گذرد?

  "خوب,در نظریه او را گل الود عروس خود را.این است ﻙه به سنت باستانی ما است,اما او هرگز در حقیقت برنده است.او در جهان را به بهترین نحو ,جنگندهی بیشتر از یﻙ معشوق است. به نظر میرسد که او تصمیم به علت خرابی در هر خانواده او عروسی همبراهباشد.این زد و خورد را به مرگ, این فقط در تحت انقیاد در زد و خورد.آیا شما را به دور گردن,به دهان و آن شده است. آفندید. مردشﻙارچیی پوزخندزده و گفت: ". "من می دانم من او را ﻙتﻙ,اما من فقط میدانم شما یﻙ محفل عروسی بزرگ است.و یا یﻙ صحنه را برای این ماده,و شما نمیتوانید بدون حضور ﻙپتان تریور باشند صحنه اجرا می شوند.

  "خب,همه ما شما را دعوت خانواده است.خب...مجری:همین بود.."بخارمانند. "فقط آن را حفظ کوچک و صمیمی,نوع خانواده شما را جمع آورى کرد.اگر نشان میدهد,ما زنده"من حدس میزنم

  در حال حاضر بر اساس آروبا مادرم بود.ریز ریز شدن یکی دیگر از مراسم عروسی و ظاهرا بعد از یﻙ شاهزاده خانم تعقیب"مردشﻙارچیی خندیدند. "شاید دچار یک زن و خود را نه وقت بر روی دروازه ما را نشان شود.

  گفت:"خوب,بخارمانند برخیده پیل او میگوید و از جیب طنبنانداخته بعد از آن است. "من فقط در مورد یﻙ متن فوق العاده در شهر شده است.من باید به ﻙلینیﻙ, یﻙ سگ بیطاری توسط یﻙ موتر است.فﻙر میﻙنم شما می توانید این اداره و با خودتان?

  "البته مراقب باشید.."مردشﻙارچیی گفت و از او بوسه سریع پیش از او اجازه دهد.او می دانست اگر یﻙ درد میﻙند یا حیوان مریض,بخارمانند قادر به هیچ توجه را به او می دهند تا او همه چیز را به آن چشم است.او به یکی از حیوانات اهداءی چیزهایی را که در مورد او را بیشتر از همه دوست است.او هیچ ﻙاری نﻙرد نیم راه است.

  بعد از چند هفته قبل در یﻙ لﻙ عبور برای مهدار.او در پای او را آرام مراسم عروسی بود.بنیاد مردشﻙارچیی یﻙ رشته آنها اجازه داده شود که یک کشیش یافت,استفاده شد و همه چیز را برای فراهم ﻙردن مراسم عروسی در یﻙی دو هفته است.

  این مشﻙل او هر وقت بود که او در اطراف او مادر خود را خورده است.او پس زن برای آن آماده برود.او می خواست همه را بر مراسم عروسی بود که با آغاز زندگی با او و صیادی را به عنوان همسر خود است.

  ((مردشﻙارچیی"گامزده بخارمانند?به دستشویی بروید و او را به دوش.او را به تماشای سریال خود را از طریق دروازه های شیشه ای,وقتی ﻙه او ﻙژمز گامزده انگشت خود را برای او را به نزدیﻙ تر است.

  او را زده و قبل از اینﻙه باز مهدار دانست چه طراحی ﻙرده بودند,او را به دوش او را بیرون ﻙشیده و با او است. لباس و تمام است.

  "وای خدای من,مردشﻙارچیی بانگزده بخارمانند!,خیسیدنی,دوسیدن پنهان تر به بدن او به مانند یک پوست دوم است.تطبیق آن را مثل یک دستکش و خوشبختانه او را گرفته بود و پا برهنه پا بود. "چرا ﻙند?

  "من به شما عشق می توانست در بارید,به او گفت و پشت او را به سادگی در برابر بارید دیوار است.

  "بله,اما حالا به لباس خیس هستند.من به شما ملحق اما اگر خواسته باشید من"عریان اشاره به عنوان او کوشید تا او را از آب پاشی و لباس تنﻙهها پوش است.

  "?این بیشتر جالب در اینجا فقط شما و همه پوزخندزده مردشﻙارچیی"تر به او و سپس بر روی لباس خود را سخت ﻙشیده تا باتسمه باویزد راپاره شانه هایش است. "من میتوانم از شما خرید جدید,فقط برهنه".

  ارمانیده مهدار اما اجازه بدهید او را محروم از آن لباس او را آب گرم او را لمس انگشتان خود را پوست و گوشت او را به عنوان غلیظی او تادیب ﻙشیده بدن او به درد او را برای او است.ترانست سوزشداده خواهد شد.حالا به او مى خواست.

  او بوسه شکم او را به فشار و وقتی که او را به زانو درآورد انداخته و چهار زانو فشار او را جدا,سر خود را در میان خود غوض پاها و فشار به او لب به نقطه انشعابم.یافتن حساس بین پاهایش قلنبه او شروع به تحت فشار قرار دادن به آن را با زبان خود.در ظرف چند دقیقه بخارمانند نویدن بود و جسد او را در مقابل کولده روبروایستاد.آوردن انگشتان خود را درج او آنها را در درون او را به حال خود بالا,در حالی که وی از او بر لبه بشولیدن ارگازم به است.

  مهدار سرفیده درریه نفروبرده که با برخی از آب رفته زیرا او که نفس و در بعضی از هوا,قورتخواهیم بود و آب را در چهره اش.دواپاشیی مردشﻙارچیی کثید به پشت و بعد از آن وی را بر چیده بودند و قنداق او خود را به دور ﻙمر ساق پای او را.بازورجلوبردن اسرارآیزلى دردوش او وارد ساخته و او را به او عشق در برابر بارید دیوار است.

  وی در پوستش را در گازگرفته گردن و شانه هایش را به عنوان بزورباز لمبرش خود را در برابر او و جسم او دست خود را به حمایت از او انحنا و وزن دارد.آب را فراهم آورده است و نقش لمتون داددنی توصیهslicknessبنظررسد بدن خود را هنگامی که ساخته شده بر ضد یکدیگر لیزخورده مهدار نخردی خندیدن ﻙمی بود.

  "چه"مردشﻙارچیی خدض چنان?زیر لب به وی ادامه داد تا او را به عنوان فشار علیه او بوسه بدن و دست او را در مو تر گوریده.

  "ما مثل یﻙ نقش لمتون داددنی توصیه چرخ موش به او گفت و بعد وقتی به او و تندمزاجی بزورباز باجیغ وفریادافشآ گلبانﻙ,متوقف شده است.بیرون ﻙشیدن,در اطراف او را تا انداخه?تاریخ تحریرشان ممههای اتوزده بااجرﻙاشی فرش را در و دیوار وارد او را از عقب مانده اند.

  "ﻙمتر حرف زدن,بیشتر,تغییر نمی دم فقط ﻙیفیتشون بهتر مىشه خر خر گوش فرا چنگ زده و او را در یک مشت از موی خود را از عقب نگه دارد تا او را در جریان است.از طرف دیگر خود را تصرف سهو به او کمک کرد و او بدن او به سر خود را در برابر یﻙوری او را به عنوان از عقب مانده اند.

  عشقداشته بخارمانند احساس در برابر وزن بدن خود را در راه ﻙج بزرگ خود را درست در داخل او برماسیده.او بود ﻙه د�
� لحظات,شیرینگفتار در آستانه ارگازم گلبانﻙ وقتی ﻙه یﻙ دیگر را دق الباب محﻙم زدن آنها را قطع کرد.

  ((مردشﻙارچیی?را مادرش به نام را از طرف دیگر این ظاهرگردید.

  خفه ﻙردن صدا و مردشﻙارچیی بندآمده بخارمانند شجودند و حرﻙت در داخل است.

  "آنچه ﻙه به نام او مادرم,سوزشداده. "من در بارید. با مهدار".

  مهدار سرخ گشت و در برابر تلاش جسم,مردشﻙارچیی اما او این دست از او است. "آیا شما به او میگویم ﻙه بخشی?زیر لب به او را با پیراهن آهارى.

  "شما خواهر نه قادر خواهد بود تا در مراسم عروسی است.ظاهرا آن را بسیار ﻙوتاه بود توجه و نمیتوانند خود را به خرامشها حصاردرست آن است,اما آنها خود را می فرستند"راجعبباشد فریادزده مادرم از طریق دروازه.

  "این است ﻙه تمام"مردشﻙارچیی پرسید که آیا خود را آهسته آهسته سسارى مىکردس اشمئزاری درخثید و خود را از دست داد.

  "آها,که در آن به نام او بعد از آن جا را ترک گفت,خ1أبگاه پآین درراباشدت بهم زدن یک لحظه بعد,است.

  ((مردشﻙارچیی مهدار?گفت,لوشیدنی.

  "چه"مردشﻙارچیی گفت:آیا مه آلود,هنوز هم فقط در آنجا ایستاده بود که مادرش توانست اه تباهید وقت خود را با مهدار.

  "آیا شما فﻙر میﻙنید میتوانید دست از موهای من?شما را به چهره ام ﻙوبیدنی ﻙاشیی.بخارمانند"به او و تقریبا شروع به خنده افتاد.روشن بود که لحظه ای خود را و مردشﻙارچیی فراموش ﻙرده بودند ﻙه چﻙار دارد,و احتمال اینﻙه از برداشتن آنان غیر ممﻙن به دست ﻙشیده است.

 

‹ Prev